از سنین نوجوانی و جوانی به طبیعت علاقمند بودم و این عشق را از پدرم به یادگار دارم، اولین الگو و آموزه ام در دنیای بی آغاز و بی پایان مرحوم پدرم بود، و با اینکه هنوز کودکی بیش نبودم آما آنقدر جوشش و کشش در وجودم ایجاد کرده بود که می دانستم باید در اولین فرصت ریشه جانم را با شریان طبیعت پیوند بزنم و خود را به آغوش باد و باران و آفتاب و خاک بسپارم، باید زبان همزیستی با شکوفه ها را بیاموزم باید نظیر گل ها فکر کنم و بدانم چگونه با طوفان زمزمه کنم تا از پای نیفتم.